ژنـــــــرال...
)) عـآشــقــ نبـــوב ے تــو مـنــ عــآشـقـــتــ بـــوבمــ ((

سایت های برتر ایرانی
سایت های برتر ایرانی

کدستان

امکانات جانبی
منوی اصلی

بــــــی تـــــــو مهتابــــــ شبــــــی بــــــاز از آن کوچــــــه گذشتمــ

همــــــه تــــــن چــــــشم شــــــدم خیــــــره بــــــه دنبــــــال تــــــو گشتمــ

شــــــوق دیــــــدار تــــــو لبــریــــــز شــــــد از جــــــام وجــــــودمـــ

شــــــدم آن عــــــاشق دیــــــوانه کــــــه بودمـــ

☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼

ژنــــــــرال...



بہ شبــــــ و شــعـــر ژنــــــــرال... خوش آمدید. امیدوارم از اشعار لذت کافی را ببرید پیشرفت من به نظرات ، انتقادات و پیشنهادات شماست لطفا مرا در هر چه بهتر شدن وبلاگ یاری دهید לּלּלּלּ با تشکر مدیر وبلاگــــــ . . . . .

دسته بندی
لینک دوستان

آرشیو مطالب
فروردين 1395 مرداد 1394 خرداد 1394 مرداد 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390
نویسندگان
لینک های روزانه
برچسب ها
دیگر موارد

این صفحه را به اشتراک بگذارید
سیستم افزایش آمار هوشمند تک باکس
حــــــافظ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : پنج شنبه 23 آذر 1391 ز : 1:11 بعد از ظهر | +

حافظ! چقدر جای تو خالیست بی گمان

در روزگار رونق بازار ناکسان

باید بیایی آینه ها را بیاوری

ما را به خود بیاوری ای بهت جاودان!

ما را دمی ز رندی جانانه ات ببخش

ما را که وامدار به این گشته ایم و آن

از ما ربوده است حضور و قرار را

این پاره های خون جگر، لقمه های نان

حافظ بیا و در رگ این شهر سوخته

موج شراب و شعر بینداز،آن چنان

کز هرچه غیر یار ، دل ما رها شود

تا خاک تیره روز، شود رنگ آسمان

حافظ! در این زمانه که تزویر می وزد

برخیز و باز خرقه بسوزان، غزل بخوان

«ای قصه‌ی بهشت، ز کویت حکایتی»

حافظ! چقدر جای تو خالیستبی گمان

حسن یعقوبی

:: موضوعات مرتبط: حــــــافظ، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
باغ انــــــار
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : پنج شنبه 23 آذر 1391 ز : 12:58 قبل از ظهر | +

یک اتفاق ساده ... ولی ماندگار شد

وقتی که چشم من به نگاهت دچار شد

لب را گشودی و دلم آغوش باز کرد

خندیدی و جهان، همه باغ انار شد

از گیسوان مست تو عطر جنون چکید

با هر نسیم، هستیِ من بی قرار شد

پاییز، فصل خاطره های قشنگ ماست

هر وقت حرفِ غنچه لبت زد، بهار شد

بانوی ماه! هر غزل، آغوش تشنه ایست

شعری که وزن و قافیه اش داغدار شد

آواره بود، تا به نگاهت قدم گذاشت

در شهر چشم های تو، دل ماندگار شد

حسن یعقوبی

:: موضوعات مرتبط: باغ انــــــار، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
غــــــــزل نیمه
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : پنج شنبه 23 آذر 1391 ز : 12:32 قبل از ظهر | +

دریا شدست خواهر و من هم برادرش

شاعرتر از همیشه نشستم برابرش

خواهر! سلام، با غزلی نیمه آمدم

تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش

می‌خواهم اعتراف كنم هر غزل كه ما

با هم سروده‌ایم جهان كرده از برش

خواهر زمان زمان برادركشی است باز

شاید به گوش‌ها نرسد بیت آخرش

با خود مرا ببر كه نپوسد در این سكون

شعری كه دوست داشتی از خود رهاترش

دریا سكوت كرده و من حرف می‌زنم

حس می‌كنم كه راه نبردم به باورش

دریا! منم همو كه به تعداد موج‌هات

با هر غروب خورده بر این صخره‌ها سرش

هم او كه دل زده‌ست به اعماق و كوسه‌ها

خون می خورند از رگ در خون شناورش

خواهر! برادر تو كم از ماهیان كه نیست

خرچنگ‌ها مخواه بریسند پیكرش

دریا سكوت كرده و من بغض كرده‌ام

بغض برادرانه ای از قهر خواهرش

محمدعلی بهمنی

:: موضوعات مرتبط: غــــــــزل نیمه، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
زخمم بزنــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : پنج شنبه 23 آذر 1391 ز : 12:21 قبل از ظهر | +

زخمم بزن، که زخم مرا مرد میکند

اصلا برای عشق سرم دردمی کند

زخمم بزن که لا اقل این کار ساده را

هر یارِ بی وفایِ جوانمرد می کند

آن جا که رفته ای خودمانیم،هیچ کس

آنچه، دلم برای تو می کرد، می کند؟

در را نبسته ای که هوای اتاق را

بادِ خزانِ حوصله دلسرد می کند

فردا نمی شوی که نمی دانی عشق تو

دارد چه کار با من شبگردمی کند

خاکستر غروب تو هرروز درافق

آتش پرست روح مرا زرد می کند

عاشق بکُش که مرگ، مرازنده می کند‎

زخمم بزن که زخم مرا مردمی کند

مانایاد نجمه زارع

:: موضوعات مرتبط: زخمم بزنــــــ، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
میمیرمــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : شنبه 18 آذر 1391 ز : 4:16 بعد از ظهر | +

نـه فـقـط از تـو اگـر دل بـكنـم می میرم

سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم

بین جـان من و پیراهن من فرقی نیـست

هـر یکی را کـه بـرایـت بـکـنـم می میرم

بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد

مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم

بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا

مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم

روح ِ برخاسته از من ته ِ این كوچه بایست

بیش از ایـن دور شوی از بـدنـم می میرم



:: موضوعات مرتبط: آقـــــــآ، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
آقـــــــآ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : شنبه 18 آذر 1391 ز : 3:58 بعد از ظهر | +

شرمنده‌ام قربان ! کمی باران ندارید ؟

در خود پلاسیدم، شما گلدان ندارید ؟

این قدر بد اخمید! پس لبخندتان کو؟

جز این نگاه سرد، یخ‌بندان ندارید؟

قربان! چرا وقتی که می‌بینید ما را

در ذهنتان تصویری از انسان ندارید ؟

گیرم که ما زشتیم، این آغازمان نیست

باشد، شما زیبا ! ولی پایان ندارید ؟

آه این تکبر ... این تکبر، شرک محض است

در خود مگر، یا نوح، یا توفان ندارید ؟

البته می‌بخشید، اما مطمئنید

مخلوط با ایمان‌تان، شیطان ندارید ؟



:: موضوعات مرتبط: آقـــــــآ، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
کهــــــــ چهــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : شنبه 18 آذر 1391 ز : 3:42 بعد از ظهر | +

اینکه گفتی: ‹‹ بی تو آنجا مانده ام تنها ›› که چه ؟!

‹‹ بارها دیدم تو را در عالم رویا ›› که چه ؟

اینکه گفتی : ‹‹ در تمام شهرها چشمم ندید -

مرد خوبی مثل تو در بین آدمها ›› که چه ؟!

بودنت وقتی نیازم بود پیدایت نبود!

بعد از این مدت نبودن ؛ آمدی اینجا که چه ؟!

راز ما لو رفته و شهری شد از آن باخبر !

آنچه بوده بینمان را می کنی حاشا که چه ؟

پاکی مریم مگر از چهره اش پیدا نبود ؟!

بعد ناپیدایی ات حالا شدی پیدا که چه ؟

من که گفتم برنخواهم گشت دیگر هیچوقت!

آمدی دنبال من تا این سر دنیا که چه ؟

من که دیوار قطوری دور قلبم ساختم

پشت چشم از عشوه نازک می کنی حالا که چه ؟!

...



:: موضوعات مرتبط: کهــــــــ چهــــــــ، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
آنگونه سر شــــــود
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : شنبه 18 آذر 1391 ز : 3:34 بعد از ظهر | +

من را نگاه كن كه دلم شعله‌ور شود

بگذار در من این هیجان بیشتر شود

قلبم هنوز زیر غزل لرزه‌های توست

بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود

من سعدی‌ام اگر تو گلستان من شوی

من مولوی سماع تو برپااگر شود

من حافظم اگر تو نگاهم كنی اگر

شیراز چشم‌های تو پر شور و شر شود

«ترسم كه اشك در غم ما پرده ‏‌در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»

آنقدر واضح است غم بی تو بودنم

اصلا بعید نیست كه دنیا خبر شود

دیگر سپرده‌ام به تو خود را كه زندگی

هر گونه كه تو خواستی آنگونه سر شود



:: موضوعات مرتبط: آنگونه سر شــــــود، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
دهان های هرزه گــــــو
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : شنبه 18 آذر 1391 ز : 1:44 بعد از ظهر | +

باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم راشکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرمرا شکسته اند



:: موضوعات مرتبط: دهان های هرزه گــــــو، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
طوفان سنگینــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 13 آذر 1391 ز : 3:5 بعد از ظهر | +

در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود

آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود

آرزوهایم همین کاخی که برپا کرده ام

زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود

خوب می دانم که یک شبدر طلسم دست تو

دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود

آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست

گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود

عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر

یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود



:: موضوعات مرتبط: طوفان سنگینــــــــ، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
خلقت غنچــــــــه
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 13 آذر 1391 ز : 2:49 بعد از ظهر | +

چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد  

از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد  

من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم  

خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد  

به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق  

عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد  

چرا ای مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی!  

کتابی را که از خون جگر شیرازه می گیرد  

ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم  

نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد  

:: موضوعات مرتبط: خلقت غنچــــــــه، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,

.:: ::.
پاکــــــــ و بی رنگــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 13 آذر 1391 ز : 2:38 بعد از ظهر | +

دلم گرفته از این روزها،‌ دلم تنگ است

میان ما و رسیدن ،‌هزار فرسنگ است

مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست

هزارعرصه برای پریدنم تنگ است

اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود

فرو پریدن و درخاک بودنم ننگ است

چگونه سر کند این جا ترانه ی خود را ؟‌

دلی که با تپش عشق او هماهنگ است

هزار چشمه ی فریاد در دلم جوشید

چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است

مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن

در این هزاره فقط عشق ،‌پاک و بی رنگ است



:: موضوعات مرتبط: پاکــــــــ و بی رنگــــــــ، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
تــــــــو را چنان
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 13 آذر 1391 ز : 2:29 بعد از ظهر | +

اگر به رسم ادب از سرش کلاه گرفت

نسیم باز مرا با تو اشتباه گرفت

دمی به ناز حجاب از رخت کنار زدی

"پرنده پر زد" و "آهو رمید" و "ماه گرفت"

به روی گردنت افتاد تاری ازگیسو

تمام گردنه را یک تن از سپاه گرفت

دلی چنین که تو داری تصاحبش سخت است

اگرچه آینه را می توان به"آه" گرفت

تو را چنان وطنم از غریبه می گیرم

اگر که دست تو در دست او پناه گرفت...!



:: موضوعات مرتبط: تــــــــو را چنان، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
کوچه معشوقه مــــــــا
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 13 آذر 1391 ز : 2:14 بعد از ظهر | +

باد می آید و از قافیه ها می گذرد

از غزل های من زخم نما می گذرد

باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر

نرم می آید و از بغض خدا می گذرد

بوی آویشن کوهیست که می آید یا ...

باد از خرمن موهای رها میگذرد؟

زنده رودیست پریشان وسط پیچ و خمش

شب جدا می گذرد ... شعر جدا می گذرد

چند قرن است که یلدای من کهنه چنار

به غزلخوانی چشمان شما می گذرد

باد می آید و « رخساره برافروخته است»

شاید « از کوچه معشوقه ی ما می گذرد»



:: موضوعات مرتبط: کوچه معشوقه مــــــــا، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.
کاسه چینــــــــی
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 13 آذر 1391 ز : 2:3 بعد از ظهر | +

خوش باش دل ای دل! پس از آن چله نشینی

افتاده سر و کار تو با ماه جبینی

در سیر الی الله به دنبال تو بودیم

ای گنج روانی که عیان روی زمینی

در خلق تو آمیخته شد آینه با آب

حیف از تو که با هر کس و ناکس بنشینی

تمثیل غم عشق تو با قلب ظریفم

یک باغ انار است و یکی کاسه ی چینی

لبخند تو با اخم تو زیباست که چون سیب

شیرینی و با ترشی دلخواه عجینی

دلواپس آنم که مبادا بدرخشد

در حلقه ی صاحب نظران چون تو نگینی

هنگام قنوت آمد و ما دست فشاندیم

آن جا که تو پیش نظر آیی، چه یقینی؟

حالی ست مرا بر اثر مرحمت دوست

چون خلسه ی انگور پس ازچله نشینی...



:: موضوعات مرتبط: کاسه چینــــــــی، ،
:: برچسب‌ها: شب , و , شعر , ژنــــــرال , غزل , رباعی , دوبیتی , تک بیتی , شعر , سپید , مثنوی , چهارپاره , ,
.:: ::.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ژنـــــــرال... مي باشد.